مسئله نفاق و منافق و زیانهاى غیرقابل جبران دوروئى و یکى نبودن ظاهر با باطن و هماهنگ نبودن سیرت با صورت در آیات اوائل سوره مبارکه بقره به طور مفصّل مورد بحث قرار گرفت، لذا در این بخش از تفصیل آن صرف نظر نموده به صورتى مختصر به آن اشاره مى کنم.
اگر دل انسان بر پایه ایمان و اخلاق انسانى، و خصائص ملکوتى و انصاف و میانه روى استوار و ثابت نباشد، هر لحظه با طوفانى مخرّب، و آمالى بیپایه، و حملات هوا و هوس به طرفى میل پیدا مى کند و حالات مثبتش به حالات منفى تغییر مى یابد، و دگرگونىهاى زیان آور به بالا و پائینش میبرد و لحظه به لحظه به شکلى در مى آورد و انسان و دنیا و آخرتش را به دنبال خود میبرد و نمى گذارد در معرض رحمت و الطاف حق قرار گیرد، و از فیوضات الهیه و عنایات ربانیه بهره مند گردد و به سعادت ابدى بیندیشد، و نظم و انضباطى هماهنگ با فرهنگ الهى در شئون ظاهر و باطن خود برقرار نماید.
قلب هرجائى و دل خالى از انصاف شاگردى است که در کلاس توحید، و مدرسه نبوت، و فضاى اعتدال و میانه روى حاضر نمى شود، و ثبات و قرارى در امور مثبت ندارد، و اگر هم در کلاس توحید و مدرسه نبوت حضور یابد جمعیت خاطر پیدا نمى کند و از تخت پریشانى و اضطراب به زیر نمى آید، و به توحید و ایمان و قبول نبوت و یقین به آخرت متصل نمى گردد و دمى آرامش نمى یابد و هر چیزى و هر حقیقتى را فقط و فقط براى ارضاى هواى و هوس و شهواتش مى خواهد و صاحبش را براى جلب خوشنودى ارباب کفر و شرک هزینه مى کند و بیباکانه او را به هر گناهى آلوده مى نماید، و براى ضربه زدن به اهل ایمان وادار مى کند.
پیامبر بزرگوار اسلام درباره قلبى که بنیانش به توحید و یقین به آخرت و ایمان به نبوّت استوار و محکم نیست در روایاتى مى فرماید:
«لقلب ابن آدم اسرع تقلباً من القِدر اذا استجمعت غلیا:» «1»
هر آینه دل آدمیزاد از دیگ در حال جوشیدن تغییر پذیرتر است.
«ان قلب ابن آدم مثل العصفور ینقلب فى الیوم سبع مرات:» «2»
دل آدمیزاد هم چون گنجشک، هفت بار در روز دگرگون مى شود و تغییر پیدا مى کند.
«انما مثل القلب مثل ریشة بالفلاة تعلقت فى اصل شجرة یقلبها الریح ظهراً لبطن:» «3»
داستان قلب مانند پرى است که در بیابانى از شاخه درختى آویزان شده که باد بیابانى هر لحظه آن را به این سود و آن سو مى کند.
«مثل القلب مثل ریشة بارض تقلبها الریاح:» «4»
حکایت دل مانند پرى روى زمین است که بادها آن را جابهجا مى کند.
گروهى از یهود زمان پیامبر به خاطر دنیاپرستى، و آلوده بودن به هوا و هوس، و مکتب خطرناک حس گرائى و براى ارضاء آمال و آرزوهاى باطلشان و این که هم از اسلام و هم از کیش خودشان بهره مادى و نفع ظاهرى ببرند، و با نگرانى سخت و دلهره شدید از اینکه اسلام با پیشرفت محیرالعقولش وضع مکتبها و آئینهاى گذشته را در هم ریزد و در همه شئون پیش افتد و آنان در فضاى عقب ماندگى بمانند و دنباله رو شوند و دچار اقلیت و خوارى گردند از روى مصلحت اندیشى نسبت به زندگى و مکتب خویش چون با مؤمنان دیدار مى کردند اعلام مى داشتند که ما به آنچه شما ایمان آوردید ایمان آوردیم، و گواهى مى دهیم که پیامبر شما در همه امورش صادق و درست کردار و گفتارش محکم و استوار است و ما او را با توجه به همه اوصافش که در آیات تورات که کتاب دینى ماست بیان شده شناخته ایم و بر خود با تکیه بر آیات تورات واجب دیده ایم که به او ایمان آورده، و نبوت او را بپذیریم و تسلیم او شویم.
اعتراف به حقیقت و عدم تسلیم به آن
سنگدلان یهود و صاحبان قلب بیمار، و دلهائى که به وسیله بادهاى هوا و هوس و طوفان مادیگرى و حسّ گرائى با تکیه بر آیات تورات به اوصاف پیامبر آگاه بودند، و آن اوصاف را در حد کمال در حضرت او مشاهده مى کردند، و حق بودن نبوت او را لمس مى نمودند، و به آن نزد مؤمنان اعتراف داشتند، ولى پس از آن که با یکدیگر به خلوت مى نشستند و به گفتگو مى پرداختند، آنان که در میانشان نفوذ بیشترى داشتند و به تورات آگاهتر بودند، و خود را متولى دین و کنیسه و کارگردانى قوم یهود مى دانستند به اعترافکنندگان به حقیقت در نزد مؤمنان حمله کرده و از روى انتقاد به آنان مى گفتند آیا آنچه را خدا در تورات از اوصاف محمّد و نبوت او بیان نبوده و باب چنین علمى را به روى شما گشوده نزد مؤمنان به محمد و اهل اسلام اقرار و اعتراف مى کنید تا روز قیامت این اعتراف شما به حقیقت بر ضد شما که مى خواهید یهودى بمانید به کار گرفته شود و مؤمنان در دادگاه قیامت با شما محاجه کنند و نزد خدا گواهى دهند که اینان به اوصاف محمد به عنوان پیامبر بر حق بر اساس آیات تورات اعتراف و اقرار نمودند ولى به ظاهر اسلام را پذیرفتند و به باطن یهودى ماندند، آنگاه شما را محکوم به عذاب کنند!!
برشماست که به ظاهر اظهار ایمان کنید ولى در باطن یهودى بمانید تا مؤمنان بر شما به عنوان هم کیش خودشان اعتماد کنند، و اطمینان نمایند، و شما بتوانید با جلب اعتماد آنان به اسرار آنان آگاه گردید، و خبرهایشان را نزد ما آورید، و به جاسوسى برضد آنان برخیزید و با این برخورد ظاهرى هم جیب خود را از آن طرف پر کنید و هم کیسه خود را از این طرف پر نمائید.
آیا اندیشه نمى کنید که آنچه را از اوصاف پیامبر در باطن خود مى دانید اگر آشکار کنید خدا به آن عالم مى شود، و در قیامت بر علیه شما حکم مى راند، بر شما لازم است اسرار و مسائل را براى این که خدا آنها را نفهمد و به آنها آگاه نگردد در باطنتان حفظ کنید!!
اعتقاد یهود بر عدم آگاهى خدا به امور پنهان
این بخش از آیه شریفه که از زبان یهود روایت شده این معنا را نشان مى دهد که عالمان و سران یهود و مدعیات تولیت کنیسهها و متولى گرى امور این قوم بر این اعتقاد بودند که اسرار و امور نهان تا زمانى که به وسیله آنان اظهار نشود، و آشکار نگردد از حضرت حق پنهان مى ماند و خدا به آن آگاه نمى شود!!
آن بیخردان جاهل که خوى حس گرائى بر آنان حاکم بود، و خود را از ملکوت هستى و حقایق غیبى، و شناخت اوصاف حق و کمالات بینهایت پروردگار دور نگاه داشته بودند و جز به شکم و شهوت و غرایز حیوانى خود فکر نمى کردند و هر چیزى را براى رسیدن به مال دنیا و ارضاء شکم پرستى خود مى خواستند، حضرت حق را هم چون خود مى پنداشتند که تا نهانى آشکار نگردد، و سرّى فاش نشود، و غیبى به ظهور نیاید به آن آگاه نمى شود، روى این حساب به مقلدان میمون صفت خود سفارش مى کردند از اظهار آنچه در درون دارید بپرهیزید که کتمانش به صلاح شما و اظهارش با معلوم شدن نزد خدا به زیان شماست!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج الفصاحه، 548.
(2)- نهج الفصاحه، 550.
(3)- نهج الفصاحه، 550.
(4)- نهج الفصاحه، 551.